o*o*o*o*o*o*o*o ابی که هنوز تو بهت مکانی بود که برای اولین بار در عمر ۲۵ ساله ش میدید و درگیر حلاجی کردن حرفها و پیشنهاد فیروز عمید وکیل پایه یک دادگستری و مشهور شهر تهران بود، با غرور گفت
*~*~*~*~*~*~*~* به سختی برای رفتن به مدرسه حاضر شدم احساس پرنده ای رو داشتم که از قفس رها شده، از خونه که زدم بیرون از سرمای هوا و تب و لرزی که تو وجودم رخنه کرده بود تمومه دندونام به هم میخوردن و صدای ریزی میدادن ولی زور اشتیاقم به تب و لرز میچربید به کوچه مدرسه که رسیدم کنار یه درخت تنومند ایستادم و بهش تکیه دادم منتظر موندم تا بیاد بالاخره انتظار به پایان رسید و از دور دیدمش که سر به زیر و آروم داره میاد، آرامش به تک تک سلولهای بدنم برگشت چند قدم به طرفش رفتم با خوشحالی و صدای گرفته سلام کردم ولی اون با لحن سردی که دیگه مدتها بود ازش ندیده بودم درست مثل اوایل آشنا شدنمون سلامی آروم داد موشکافانه نگاهش کردم
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ به همین سادگی ما ماندیم و حجم بزرگی از ماتم های تلنبار شده در دل ما ماندیم و همه آن حسرت هایی که تنها با یک در آغوش کشیدن می ریخت ما ماندیم و جای خالی کوچکی که بزرگواری پدری چون تو را به یادمان می آورد ما ماندیم و یک اندوه بزرگ... که ذره ذره اشک هایمان نه تنها این آتش را فرو نمی نشاند که سر بر می آوردش کاش می دانستم جمعه ای که دستت را به نشان خداحافظی فشردم آخرین بار است که دستانت را گرم حس می کنم کاش می دانستم تنها سه شب دیگر کنارت می آیم و دستانت را ..... و این بار سرد به دست می گیرم کاش این پرده ها نبود تا بار دیگر با سینه ای که نفس دارد در آغوش بکشمت و ببوسمت کاش می دانستم بار دیگر که می بینمت ؛ تو نمی بینی ام نگاه تو را مرگ می رباید کاش نبودم آن شب که چشمان از مرگ سرشارت را بر هم بگذارم با همین دستهایی که سه شب پیشترش خود تو فشرده بودیشان کاش نبودم آن وقت که پیکرت را بر میداشتم… کاش..کاش… کاش تو خود می دانی چقدر سختم بود و پیر شدم تا بخزم میان بستر آخرت به پهلو بخوابانمت و شانه ات را تکان دهم... تا تلقینت دهم… تا .… تا .. یادت هست پدر؟ تو همانی بودی که با یک تکان بیدار می شدی چقدر تکانت دادم و صدایت در نیامد که صدای استخوانهایت را جایش شنیدم حیف شدی پدر...حیف شدی و من اینجا اکنون میان تنهایی خویش نشسته ام مات و مبهوت انگار نه انگار تنهایم گذاشتی و رفتی آرام آرام گرفته ای میان بسترت من ماندم و غم بزرگ بی پدری پدر , پدر از دست رفته ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ چه غم انگیز است گذراندن دقایق بدون حضور تو پدر حرفهام رو میشنوی بغض نبودنت هیچ جا خالی نخواهد شد حتی اگر از چشای ناقابلم خون بباره ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ بابایی نازنینم یه عمر وحشت از دست دادنت خواب راحت رو ازم گرفته بود حالا که نیستی غم از دست دادنت ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ دلم برات تنگ شده درد هرگز ندیدنت منو میکشه پدر بیا و تنهاییم رو پر کن مثل اونوقت ها که از غرور داشتنت به همه فخر میفروختم ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ باباجون حس عجیبی دارم یه حسی به من نهیب میزنه دارم ازت دور میشم میدونی بعد رفتنت تنها با خاطراتت زنده ام تنها به این دلخوشم که تو دورادور هوامو داری اگه خدای نکرده نگاهت رو ازم بگیری چه کنم ؟ میدونی حتی یه لحظه ناراحتیت رو نمیتونم تحمل کنم پس خواهش میکنم برای خودسازی به من فرصت بده ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ تقدیم به پدری که ندارم ميان تمام نداشتن ها دوستت دارم شانس ديدنت را هر روز ندارم
ﺑﺮ ﺳﺮ ﺧﺎﮎ ﭘﺪﺭ ﺩﺧﺘﺮﮐﯽ * ﺻﻮﺭﺕ ﻭ ﺳﯿﻨﻪ ﺑﻪ ﻧﺎﺧﻦ ﻣﯿﺨﺴﺖ ﮐﻪ ﻧﻪ ﭘﯿﻮﻧﺪ ﻭ ﻧﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﺩﺍﺭﻡ * ﮐﺎﺵ ﺭﻭﺣﻢ ﺑﻪ ﭘﺪﺭ ﻣﯿﭙﯿﻮﺳﺖ ﮔﺮﯾﻪﺍﻡ ﺑﻬﺮ ﭘﺪﺭ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺍﻭ * ﻣﺮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺭﻧﺞ ﺗﻬﯿﺪﺳﺘﯽ ﺭﺳﺖ ﺯﺍﻥ ﮐﻨﻢ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻪ ﺍﻧﺪﺭ ﯾﻢ ﺑﺨﺖ * ﺩﺍﻡ ﺑﺮ ﻫﺮ ﻃﺮﻑ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﮔﺴﺴﺖ ﺷﺼﺖ ﺳﺎﻝ ﺁﻓﺖ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﯾﺎ ﺩﯾﺪ * ﻫﯿﭻ ﻣﺎﻫﯿﺶ ﻧﯿﻔﺘﺎﺩ ﺑﻪ ﺷﺴﺖ ﭘﺪﺭﻡ ﻣﺮﺩ ﺯ ﺑﯽ ﺩﺍﺭﻭﯾﯽ * ﻭﻧﺪﺭﯾﻦ ﮐﻮﯼ ﺳﻪ ﺩﺍﺭﻭﮔﺮ ﻫﺴﺖ ﺩﻝ ﻣﺴﮑﯿﻨﻢ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻏﻢ ﺑﮕﺪﺍﺧﺖ * ﮐﻪ ﻃﺒﯿﺒﺶ ﺑﺮ ﺑﺎﻟﯿﻦ ﻧﻨﺸﺴﺖ ﺳﻮﯼ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﭘﯽ ﻧﺎﻥ ﺭﻓﺘﻢ * ﺗﺎ ﻣﺮﺍ ﺩﯾﺪ ، ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺒﺴﺖ ﻫﻤﻪ ﺩﯾﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺯ ﭘﺎﯼ * ﻟﯿﮏ ﺭﻭﺯﯼ ﻧﮕﺮﻓﺘﻨﺪﺵ ﺩﺳﺖ ﺁﺏ ﺩﺍﺩﻡ ﺑﻪ ﭘﺪﺭ ﭼﻮﻥ ﻧﺎﻥ ﺧﻮﺍﺳﺖ * ﺩﯾﺸﺐ ﺍﺯ ﺩﯾﺪﻩ ﻣﻦ ﺁﺗﺶ ﺟﺴﺖ ﻫﻢ ﻗﺒﺎ ﺩﺍﺷﺖ ﺛﺮﯾﺎ ، ﻫﻢ ﮐﻔﺶ * ﺩﻝ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﯾﺎﻡ ﺷﮑﺴﺖ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺑﺨﻞ ﭼﺮﺍ ﮐﺮﺩ ، ﻣﮕﺮ * ﻣﻦ ﭼﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺍﺯ ﮔﯿﺘﯽ ﭘﺴﺖ ﺳﯿﻢ ﻭ ﺯﺭ ﺑﻮﺩ ، ﺧﺪﺍﺋﯽ ﮔﺮ ﺑﻮﺩ ﺁﻩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺁﺩﻣﯽ ﺩﯾﻮﭘﺮﺳﺖ ...
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم